به گزارش خبرگزاری مهر، یکصد و بیست و چهارمین جلسه گروه علمی فلسفه اخلاق با موضوع بررسی نظریه اخلاقی ابرمرد نیچه و نقد آن براساس آراء قرآنی آیتالله جوادی آملی با ارائه حجت الاسلام والمسلمین مقدس و با حضور اعضای گروه در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح است:
دوران پس از قرون وسطی و شروع نوزایی و رنسانس را میتوان دوران پرالتهاب بشریت از لحاظ فکری در طول تاریخ به حساب آورد؛ زیرا در این دوران، غرب شاهد جهشهای خیرهکنندهای در علوم تجربی و دانشهای بشری بوده که تأثیرات بسیاری در زمینههای گوناگون از جمله تفکرات دینی داشته است. این تأثیرات که نوعا در جهت نقد دستاوردهای دینی بوده، گاه به دلیل اینکه توسط برخی از سیاستمداران بکار بسته شده و در واقع جنبه ایدئولوژیکی به خود گرفته و باعث بوجود آمدن فجایع بشری شدهاست. این تأثیرگذاری به گونههای مختلف در فلاسفه و جامعهشناسانی چون کارل مارکس، زیگموند فروید و نیچه کاملا مشهود است.
از جمله این متفکران، فریدریش نیچه متفکر آلمانی میباشد. نیچه از جمله کسانی است که در بعد اخلاقی تاثیرات عمیقی از خود برجای نهاده که از آن جمله نازیسم و فاشیسم با الهام از مکتب فلسفی نیچه و بویژه نظریه انسان برتر و ابر مرد او بوجود آمدهاند. ابرمرد نیچه که زائیده تئوریهای اخلاقی اوست، از جنبههای مختلف میتواند مورد نقد و بررسی قرار گیرد. یقینا بخشی از این نقدها برآمده از دیدگاههای برآمده از متون دینی و از جمله متون اسلامی میباشد. از جمله این دیدگاهها که دارای خاستگاههای قرآنی میباشد، متعلق به آیتالله جوادی آملی مفسر و فیلسوف بزرگ معاصر میباشد که دارای آثار گوناگونی در حیطههای مختلف علوم اسلامی و انسانی میباشد. آیتالله جوادی در آثار خود، به صورت مستقیم و غیرمستقیم به آرای اخلاقی نیچه اشاره نموده و بسیاری از مبانی فلسفه اخلاق او را مورد نقد و بررسی قرار داده است.
مرگ خدا
سخن نیچه نیز در مورد خدا قابل دقت است. به نظر می رسد او با تضادی که در میان کلیسا و چگونگی رفتار اربابان کلیسا مشاهده می کند به جنگ با خدا رفته و مرگ خدا را اعلام می کند. نیچه برای اینکه بتواند نظریه ابرمرد خود را به کرسی بنشاند متوسل به مرگ خدا می شود. او در این راستا، خدا را کنار گذاشته و انسان را جای آن قرار داد. او آشکارا مخالف حضور خدایی زنده است، و میگوید که خدا مرده است. نیچه در چنین گفت زردشت میگوید: «اگر خدایان میبودند چگونه روا میداشتم که خود خدا نباشم. پس خدایان وجود ندارند. خدا مرده است.» (مورنو.۱۳۷۶ :۲۸۲٫)
تولد ابر مرد
یکی دیگر از نکات قابل تأمل در اندیشه های اخلاقی نیچه، نظریۀ ابرمرد نیچه است که نیچه به جای کنار گذاشتن خدا، از آن سخن به میان می آورد.به نظر می رسد این نظریه، عصارۀ تفکر فلسفی نیچه است. وی میکوشد با نقد فلسفههای پیش از خود، بستر لازم را از جهت ساختن انسان مورد نظر خویش، یعنی همان «ابرمرد» فراهم کند. (از نگاه نیچه، ابرانسان کسی است که با رد کردن خدا، نه تنها به عالم عقبی اعتقادی ندارد، بلکه فقط به زمین معتقد است و بس.) (سوفرن ،۱۳۷۶ :۷)
ابرمرد و پوچ گرایی
یکی دیگر از نکات قابل بحث در اندیشه های فلسفی واخلاقی نیچه را می توان به اندیشۀ نیهیلیسم اشاره کرد. نیچه عصر خود را عصر نیهلیسم و انحطاط می داند و با ابرمرد خویش به مصاف نیهلیسم می رود و معتقد است که ابرمرد باید به جای خدا ارزش آفرینی کند.(دولتیاری، ۱۳۸۹ س اول،ش دوم،صفحات ۶۹-۹۵) در این عصر که جهان و زندگی فاقد معناست، ابرمرد معنای زندگی می شود .عشق ابرمرد به خاک و زمینیان به همه چیز ارزش و اعتبار خواهد بخشید(استرن.۱۳۷۳ :۹۰). از این جهت، نیچه ابرانسان را معنای زمین می داند؛ معنایی که هیچ ارتباطی با مقولات ماورایی و فرازمینی ندارد.
نقد اول، رابطۀ انسان با خدا و اخلاق الهی
آنچه از مجموع سخنان نیچه می توان استنباط نمود این است که او بنیان و اساس سخن خویش در اخلاق را، بر بی خدایی و نشستن ابرمرد به جای خدا قرار داده است، لذا به نظر می رسد از مهمترین نقدهای وارده بر اندیشه های نیچه، برداشت نادرست و انحرافی از اخلاق و ارائۀ فلسفۀ اخلاقی بر مدار قدرت ابرمرد است که نه تنها موجب کنار گذاشتن خدا از صحنۀ زندگی انسان گشت بلکه فرسنگها انسان را از مسیر هدایت دور نموده است. استاد جوادی آملی در اهمیت توجه دادن به مباحث اخلاقی معتقدند «اخلاق، شناسنامه حقیقی ماست که هم در دنیا و هم در قبر، برزخ و قیامت کبرا ما را همراهی میکند».(جوادی آملی، ۱۳۸۷ : ۱۵۷) ایشان همچنین در مورد ارزش و عظمت انسان معتقدند: «عظمت انسان به خلیفه الله بودن و سند خلافت او هم معرفت اوست، زیرا اگر ارزشی برای عبادات است، این ارزش به اندازه معرفت عبادت کننده است.» (جوادی آملی، ۱۳۸۹/۶ْ :۱۴۴).
نقد دوم، انسان کامل قرانی در تقابل با ابرمرد نیچه
از منظر نویسنده در صورتی که جایگاه واقعی انسان برمبنای دین شناخته شود نه تنها سخنان نادرستی از نیچه و امثال او مطرح نمی شود بلکه با فهم درست از جایگاه انسان می توان به فهم اساس خلقت پی برد. از منظر استاد جوادی آملی، اسلام انسان را به عنوان حیّ متأله میداند؛ و حیات او را در تألّه وی خلاصه میکند.
نقد سوم، درک نادرست اهداف خلقت
از سویی دیگر آنچه که از دیدگاه نیچه فهمیده می شود که او را به وادی ابرمرد و نیهیلیسم کشانده عدم فهم صحیح او نسبت به اساس خلقت و به ویژه جایگاه انسان در عالم هستی و در یک کلمه، نداشتن درک درستی از داستان اهداف خلقت عالم و به ویژه خلقت انسان می باشد در حالی که با نظر به تعالیم حیات بخش انبیاء و به خصوص قرآن کریم، می توان نه تنها برای عالم هستی بلکه در خصوص انسان اهداف بلندی را در نظر داشت. با توجه به آنچه تبیین گشت از میان نظرات نیچه، آنچه بسیار خودنمایی می کند، تئوری ابرمرد است که در ساحت اجتماعی، اخلاقی و سیاسی بشریت، همان را تداعی می کند که تئوری تنازع بقا در قلمرو زیست شناسی. او نیز به جای پی بردن به ساحت انسان دست به تفسیر نادرستی از هدف خلقت می زند.
نظر شما